شماره ٢٦٢: ما هر کجا که تيغ زبان برکشيده ايم

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
ما هر کجا که تيغ زبان برکشيده ايم
در گوش تيغ حلقه جوهر کشيده ايم
گرديده است گريه گره در گلوى شمع
در محفلى که رشته ز گوهر کشيده ايم
افسردگى علاج ندارد، و گرنه ما
خود را به زير بال سمندر کشيده ايم
گشته است تازيانه گلگون اشک ما
هر آستين که بر مژه تر کشيده ايم
با تشنگى ز چشمه حيوان گذشته ايم
از خضر انتقام سکندر کشيده ايم
از کاروان رفته غبارى است جسم ما
ما رخت خود به عالم ديگر کشيده ايم
آتش چه مى کند به سپندى که سوخته است؟
ما در حيات خجلت محشر کشيده ايم
در روز حشر سلسله جنبان رحمت است
آه ندامتى که ز دل بر کشيده ايم
از ما طلب حقيقت وحدت که باغ را
در يکديگر فشرده و بر سر کشيده ايم
ما را مبين به ديده ظاهر که از حجاب
خاکسترى به چهره اخگر کشيده ايم
چون زخم، رزق ما ز ميان سمنبران
تيغ برهنه اى است که در بر کشيده ايم
ما با خيال ساخته ايم از وصال دوست
سر در حضور گل به ته پر کشيده ايم
صائب ز اشک تلخ ندامت درين جهان
دامان تر به چشمه کوثر کشيده ايم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید