شماره ٤٧٥: اى دل از پست و بلند روزگار انديشه کن

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
اى دل از پست و بلند روزگار انديشه کن
در برومندى ز قحط برگ و بار انديشه کن
از نسيمى دفتر ايام بر هم مى خورد
از ورق گردانى ليل و نهار انديشه کن
بر لب بام خطر نتوان به خواب امن رفت
ايمنى خواهي، ز اوج اعتبار انديشه کن
نيست بى زهر پشيمانى حضور اين جهان
از رگ خواب فراغت همچو مار انديشه کن
روى در نقصان گذارد ماه چون گردد تمام
چون شود لبريز جامت از خمار انديشه کن
بوى خون مى آيد از آزار دلهاى دونيم
رحم کن بر جان خود، زين ذوالفقار انديشه کن
گوشه گيرى دردسر بسيار دارد در کمين
در محيط پر شر و شور از کنار انديشه کن
زخم مى باشد گران شمشير لنگردار را
زينهار از دشمنان بردبار انديشه کن
فتنه در دنبال دارد اختر دنباله دار
چون برآرد خط، ز خال روى يار انديشه کن
مى توان از نبض پى بردن به احوال درون
مرد دريا نيستى در جويبار انديشه کن
پشه با شب زنده دارى خون مردم مى خورد
زينهار از زاهد شب زنده دار انديشه کن
چون فلک آغاز و انجامى ندارد آرزو
زين محيط بى سر و بن زينهار انديشه کن
اى که مى خندى چو گل در بوستان بى اختيار
از گلاب گريه بى اختيار انديشه کن
اين زمين و آسمان گردى و دودى بيش نيست
از دخان صائب بينديش از غبار انديشه کن



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید