شماره ٤٧٦: ساقيا صبح است مى از شيشه در پيمانه کن

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
ساقيا صبح است مى از شيشه در پيمانه کن
حشر خواب آلودگان از نعره مستانه کن
مجلس از دود چراغ کشته ماتمخانه اى است
اين مصيبت خانه را از باده عشرتخانه کن
از بت پندار زنارى است هر مو بر تنم
تيشه مردانه اى در کار اين بتخانه کن
سرمه سايى مى کند در مغزها دود خمار
اين جهان تيره را روشن به يک پيمانه کن
چهره گلگون برافروز از شراب آتشين
برگ برگ اين چمن را بلبل و پروانه کن
ساغرى لبريز کن از باده انديشه سوز
هر که دعواى خردمندى کند ديوانه کن
مى رود فيض صبوح از دست تا دم مى زنى
پيش اين درياى رحمت دست را پيمانه کن
در جهان بيخودى هوش و خرد بيگانه است
صاف ملک خويش را از لشکر بيگانه کن
کلک صائب پرده از کار جهان برداشته است
ساغر مردافکنى در کار اين ديوانه کن



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید