شماره ٥٠٨: از جفاى چرخ ناليدن نمى آيد ز من

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
از جفاى چرخ ناليدن نمى آيد ز من
گوش خصم سفله تابيدن نمى آيد ز من
دست بيعت با توکل داده ام روز ازل
از براى رزق کوشيدن نمى آيد ز من
شمعم اما خانه همسايه از من روشن است
بر فروغ خويش چسبيدن نمى آيد ز من
برنمى خيزد صدا از دست چون تنها بود
پيش بى دردان خروشيدن نمى آيد ز من
خانه صياد مى دانم لباس فقر را
خرقه تزوير پوشيدن نمى آيد ز من
بى ميانجى مهربان مى خواهم آن دلدار را
گل به دست ديگران چيدن نمى آيد ز من
گر چه دارم صد زبان آتشين چون آفتاب
از گناه خويش پرسيدن نمى آيد ز من
آسمان گو توتيا کن استخوان هاى مرا
رو به خاک عجز ماليدن نمى آيد ز من
گر چه دارم پنجه شير ژيان در آستين
سينه مورى خراشيدن نمى آيد ز من
ريشه غم، زعفران گردد اگر در سينه ام
چون گل تصوير، خنديدن نمى آيد ز من
در کنار گل چو شبنم جاى خود وا مى کنم
سينه بر خاشاک ماليدن نمى آيد ز من
داغ را از ننگ مرهم کرده ام صائب خلاص
گل به روى مهر ماليدن نمى آيد ز من



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید