شماره ٥٥٠: تا به عزم صيد آن بى باک مى آيد برون

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
تا به عزم صيد آن بى باک مى آيد برون
خون ز چشم حلقه فتراک مى آيد برون
تنگدستى راست لازم گريه بى اختيار
وقت بى برگى سرشک از تاک مى آيد برون
مى خورد چون عيسى از سرچشمه خورشيد آب
هر نهالى کز زمين پاک مى آيد برون
نيست ممکن دود را آتش عناندارى کند
آه بى تاب از دل غمناک مى آيد برون
ناتوانان را شود موج حوادث بال و پر
سالم از بحر خطر خاشاک مى آيد برون
خواجه مى آيد برون از فکر دنياى خسيس
دانه قارون اگر از خاک مى آيد برون
مى شود از شعله غيرت دل خورشيد آب
چون عرق زان روى آتشناک مى آيد برون
از ضعيفان مى شود روشن چراغ سرکشان
بال آتش از خس و خاشاک مى آيد برون
زاهدان را نيست آه و ناله تر دامنان
دود بيش از هيزم نمناک مى آيد برون
جوش مستى مى کند ما را خلاص از حبس خاک
دست ساغر گير ما از تاک مى آيد برون
صبح عشرت مى کنندش نام، اين ناديدگان
آه سردى کز دل افلاک مى آيد برون
رزق اگر بر آدمى عاشق نمى باشد، چرا
از زمين گندم گريبان چاک مى آيد برون؟
نيست صائب کار هر کس سينه بر آتش زدن
از دو صد عاشق يکى بى باک مى آيد برون



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید