شماره ٥٨٤: نباشد لقمه اى بى خون دل بر خوان درويشان

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
نباشد لقمه اى بى خون دل بر خوان درويشان
نگردد خشک هرگز از قناعت نان درويشان
نريزند آبروى خويش بهر عمر جاويدان
که باشد آبرو سرچشمه حيوان درويشان
از ايشان جوى همت گر هواى سلطنت دارى
که تاج و تخت باشد کمترين احسان درويشان
اگر چه دستشان کوتاهتر از آستين باشد
بود گوى فلک ها در خم چوگان درويشان
ز کوه قاف اگر باشد شکوه سلطنت افزون
پر کاهى ندارد وزن در ميزان درويشان
سگ از همراهى اصحاب کهف از شير مردان شد
مکن دست ارادت کوته از دامان درويشان
نباشد ذره اى نوميد از احسانشان صائب
ازان گرم است چون خورشيد دايم نان درويشان



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید