شماره ٥٨٥: اگر بر زخم کافر نعمتان باشد گران پيکان

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
اگر بر زخم کافر نعمتان باشد گران پيکان
زبان شکر گردد زخم ما را در دهان پيکان
دل از دل برگرفتن سخت دشوارست ياران را
به آسانى چسان دل دست بردارد ازان پيکان؟
ز شادى در حريم دلگشاى سينه عاشق
به شکر خنده چون سوفان بگشايد دهان پيکان
سر تسليم چون مردان به جيب خاکسارى کش
که دارد از سرافرازى هدف را بر زبان پيکان
به همت مى برند از پيش کار خويش اهل دل
گشود از غنچه نشکفته اى صد گلستان پيکان
به هر جانب که رو آرد گشايش در قدم دارد
يکى کرده است تا از راستى دل با زبان پيکان
نشسته است آنچنان در سينه ام پهلوى هم تيرش
که ننشيند به ترکش پهلوى هم آنچنان پيکان
گرانان را کشد منزل به خود پيش از سبکباران
که پيش از بال تير آيد به آغوش نشان پيکان
ز اهل دل مجو زير فلک آسايش خاطر
دل خود مى خورد در خانه تنگ کمان پيکان
ازان دل را نمى سازم هدف پيش خدنگ او
که ترسم آب گردد در دل گرمم روان پيکان
نگردانيد دل جا در تن من از گرانخوابى
چه حرف است اينکه در يکجا نمى گيرد مکان پيکان؟
مخور از ساده لوحى روى دست گلشن دنيا
که دارد غنچه اش در روى دل صائب نهان پيکان



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید