شماره ٦٣٣: نشد کم در حريم وصل يک مو پيچ و تاب از من

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
نشد کم در حريم وصل يک مو پيچ و تاب از من
نمى آيد به روى بستر بيگانه خواب از من
رخ از جام شرب لاله گون افروختن از تو
ز مستى سينه بر آتش نهادن چون کباب از من
مرا کيفيت افتاده است مطلب زاهد از هستى
بهشت و جوى شير از تو، خرابات و شراب از من
ز خامى هيچ کس را سوز من باور نمى آيد
به جاى حرف اگر خونابه ريزد چون کباب از من
نشسته است آنقدر گرد کدورت بر سراپايم
که گر بر هم زنندم گرد خيزد، چون کتاب از من
به ظاهر گر چه خشکم همچو سوزن، ديده اى دارم
که در گوهر شود چون رشته گم موج سراب از من
ز من هر لخت دل زيبنده داغى است چون لاله
کدامين پاره دل را کند عشق انتخاب از من؟
ندارد ذره بى تاب من سامان خود دارى
مکرر غوطه در خون شفق زد آفتاب از من
چرا آن گنج گوهر مى کشد دامن ز تعميرم؟
دل جغدى ز آبادى نشد هرگز خراب از من
شود در پرده الفاظ رسوا معنى نازک
به عريانى رخ او را مگر پوشد نقاب از من
ز شرم عشق صائب همچو شبنم آب گرديدم
همان از پاکدامانى کند آن گل حجاب از من



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید