شماره ٧٣٧: دميد صبح، سر از خواب بيخودى برکن

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
دميد صبح، سر از خواب بيخودى برکن
ز اشک گرم مى آتشين به ساغر کن
مشو چو قطره شبنم گره درين گلزار
تلاش صحبت آن آفتاب انور کن
مبر به کوى خرابات دردسر زنهار
ز خون دل مى بى دردسر به ساغر کن
به نور عقل ره دور عشق نتوان رفت
چراغ آهى ازان روى آتشين برکن
نقاب چهره مطلب سياه کارى توست
همين تو سعى کن آيينه را منور کن
مشو چو عود ز خامى به سوختن قانع
سرى چو شعله برون زين بلند مجمر کن
بساز با دل روشن ز عالم پرشور
ازين محيط قناعت به آب گوهر کن
فشرده است فلک ابرهاى احسان را
به آب ديده لب خشک خويش را تر کن
گهر ز گرد يتيمى گرانبها گرديد
ز خاک تيره درين خوابگاه بستر کن
ز حرف عشق نى کلک را خمش مگذار
به اين فتيله عنبر جهان معطر کن
هر آنچه با تو نيايد به خاک، مال تو نيست
ز درد و داغ دل خويش را توانگر کن
به خاکمال حوادث بساز زير فلک
به آسيا نتوان گفت گرد کمتر کن
ز شعر حافظ شيراز چون بپردازى
به گوشه اى بنشين شعر صائب از بر کن



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید