شماره ٧٩٣: دلدار رفت و برد دل خاکسار من

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
دلدار رفت و برد دل خاکسار من
يکبار شد ز دست کند و شکار من
رفتى و رفت با تو دل بى قرار من
يکبار شد تهى ز دو گوهر کنار من
مى بود سهل کار دل غم کشيده ام
بودى به جاى خويش اگر غمگسار من
واحسرتا که چون گل رعنا به باد رفت
در يک نفس خزان من و نوبهار من
از نيم جان من به چه تقصير دست داشت؟
شوخى که برد صبر و شکيب و قرار من
بارى مرا به داغ جدايى چو سوختى
غافل مشو ز حال دل داغدار من
صبرى که بود پشت اميدم ازو به کوه
در روزگار هجر نيامد به کار من
باغ و بهار من ز جهان دامن تو بود
ديگر به دامن که نشيند غبار من؟
آيا بود به گريه شادى بدل شود
اين گريه هاى تلخ شب انتظار من؟
صائب ترانه اى که بشويد ز دل غبار
امروز نيست جز سخن آبدار من



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید