شماره ٢٧: سوخت چون موج گهربال طپيدن هاى من

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
سوخت چون موج گهربال طپيدن هاى من
عقده دل گشت آخر آرميدن هاى من
آب يار مزرعم يارب تب سوداى کيست
درد ميجوشد چو تبخال از دميدنهاى من
صد بيابان آرزو بى جستجو طى ميشود
تا بنوميدى اگر باشد رسيدنهاى من
آه دردم تهمت آلود رعونت نيستم
رستنست از قيد هستى سرکشيدنهاى من
از مقيمان بهارستان ضعف پيريم
گل زنقش پا بسر دارد خميدنهاى من
عالمى را کرد حيرت بسمل ناز و نياز
دور باش غمزه و دزديده ديدنهاى من
از سر کويت غبارم برده اند اما هنوز
ميطپد هر ذره در ياد طپيدن هاى من
جرأت بيحاصلى خجلت گداز کس مباد
اشک شد پرواز چون چشم از پريدنهاى من
بسکه اجزايم زدرد ناتوانيها گداخت
چون صدا شد عينک ديدن شنيدنهاى من
وحشتم غير از کلاه بى نشانى نشکند
دامن رنگم بلند افتاده چيدن هاى من
همچو اشک از شرم جرأت بايدم گرديد آب
تا بکى لغزش تراود از دويدنهاى من
وحشتم فال گرفتاريست (بيدل) همچو موج
نيست بى ايجاد دام از خود رميدنهاى من



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید