شماره ٣٣: صبحست ازين مرحله ياس بدر زن

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
صبحست ازين مرحله ياس بدر زن
چون صبح توهم دامن آهى بکمر زن
کم نيستى از غيرت فرياد ضعيفان
بر باد درو و دست بدامان اثر زن
چون نى گره کار تو لذات جهان است
گر دست دهد تاله ات آتش بشکر زن
خمها همه سنگ اند زمينگير فشردن
خاميست درين ميکده گو جوش شرر زن
زين بحر خطر مقصد غواص تسليست
دل جمع کن و سنگ بسامان گهر زن
ساغر کش اين ميکده مخمورى راز است
خميازه مهيا کن و بر حلقه در زن
تا منفعل کوشش بيهوده نباشى
بر آتش افسرده ما دامن تر زن
مجنون رو شان خانه دربسته امن اند
تا خون نخورى گل بدر کسب هنر زن
در ملک هوس رفع خمار است جنون هم
گر دست بجامت نرسد دست بسر زن
قطع نظر اولى است زپيچ و خم آمال
اين شاخ پراگنده دميده است تبرزن
پر مايل نيرنگ تعلق نتوان زيست
يک چين جبين دامن ازين معرکه بر زن
(بيدل) دلت از گريه نشد نرم گدازى
خواب تو گرانست برخ آب دگر زن



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید