شماره ٦٢: گل نشو و نما چندان شکست ياس چيد از من

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
گل نشو و نما چندان شکست ياس چيد از من
که رنگ خامه نقاش هم دامن کشيد از من
بهار حيرتم از رنگ آثارم چه ميپرسى
مقابل شد هزار آينه و چيزى نديد از من
يقينها نقش بندم گر بعرص شبهه پردازم
درين صحرا سياهى هم نميگردد سپيد از من
چو شمع از انفعال سجده اين آستان داغم
جبين چندانکه گل کردم عرق کرد و چکيد از من
درين محفل بحدى انتظار آگهى بردم
که پيغام وصال او بگوش من رسيد از من
چو مژگان کز خميدن ميکند ساز نگه باطل
قد پيرى بطومار هوسها خط کشيد از من
بياد گفتگو ناقدر دان مدعا رفتم
بهارى داشتم اما تأمل گل نچيد از من
بياد جلوه ات مرهون حسرت دارم آغوشى
که هر جا حيرتى گل کرد مژگان آفريد از من
طلپيدم ناله کردم داغ گشتم خاک گرديدم
وفا افسانها دارد که مى بايد شنيد از من
بمردن هم چه امکانست مژگانم بهم آيد
محبت خواب راحت برد چون خون شهيد از من
تميز وحشت فرصت ندارم ليک ميدانم
که هر مژگان زدن چيزى درين صحرا رميد از من
شکست دل نشد (بيدل) کفيل ناله دردى
نفس در موى چينى نقبها زد تا دميد از من



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید