شماره ٩٤: پر نارساست سعى تحير کمند او

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
پر نارساست سعى تحير کمند او
اى ناله پستى ئى زنهال بلند او
برقى بماه نوزد و گردى بموج گل
از ابروى اشاره نعل سمند او
ناسور را بداغ دوا ميکند و بس
جز سوختن چه چاره کند دردمند او
آنجا که برق جلوه او عرض ناز داشت
آينه بود مجمر و جوهر سپند او
زنهار از حلاوت دنيا مخور فريب
تا زندگيت تلخ نگردد زقند او
تيغيست آسمان که بانداز زخم صبح
دندان نماست جوهرش از زهرخند او
قصر فنا اگر چه زاوهام برتر است
يک لغزواربيش نديدم کمند او
بيخوابى فسانه طوبى که ميکشد
مائيم وسايه مژه هاى بلند او
(بيدل) مباش ايمن از آفات روزگار
چون مار خفته در بن دندان گزند او



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید