شماره ٩٥: بسکه رشک قامت او سوخت سر تا پاى سرو

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
بسکه رشک قامت او سوخت سر تا پاى سرو
موج قمرى ريخت از خاکستر اجزاى سرو
پيکر آزادى و بار تحمل تهمتست
يکقلم دست تهى ميرويد از اعضاى سرو
ناله آزاد الفت پرور زنجير نيست
طوق قمرى تا کجا خالى نمايد جاى سرو
نخوت آزادگى دود دماغ کس مباد
يک رگ گردن نمايانست سر تا پاى سرو
ناله درد طراوت آبيار دل نشد
اين چمن بى آب ماند از نارسائيهاى سرو
شور حسن از ساز عاشق بشنو و خاموش باش
کوکوى قمريست اينجا قلقل ميناى سرو
رنگ و بو هم قابل تشريف آزادى نبود
از تکلف دوختند اين جامه بر بالاى سرو
صفر در معنى الفها را يکى ده ميکند
طوق قمرى ميفزايد قدر استغناى سرو
خاک بر سر کرده عشق و پاى در گل ماند حسن
گر بهار اين رنگ دارد حيف قمرى واى سرو
(بيدل) آخر خاک ميگردد درين حرمانسرا
عارض رنگين گل تا قامت رعناى سرو



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید