شماره ١٣٠: برشته ات اثر وهم مدعاست گره

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
برشته ات اثر وهم مدعاست گره
تو گر زبند هوس واشوى کجاست گره
طلسم وحشتى اى بيخبر چه خودرائيست
که شبنم تو ببال و پر هواست گره
زآرميدگى دل فريب امن مخور
بهر شرارى ازين سنگ شعلهاست گره
ره تردد اقبال کيست بکشايد
که از قلمرو ما تا پرهماست گره
نکرد سعى نفسها علاج کلفت دل
گداخت تا روز سختى همان بجاست گره
ادب نفس شمر انتظار جلوه کيست
چو شمع برسر مژگان نگاه ماست گره
سپند خويش بر آتش زديم و خاک شديم
هنوز بر لب ما عرض مدعاست گره
چو غنچه ئى که شود خشک بر سر شاخى
در آستين اميدم کف دعاست گره
چو سبحه تفرقه دل زبس جنون اثر است
بساز پيکرم از يکدگر جداست گره
زکار بسته بلند است قدر راست روان
دران بساز که نى قدکشد عصاست گره
نفس مسوز بکلفت شمارى اوهام
بقدر قطره درين بحر عقدهاست گره
چسان بعرض رسد حرف مدعا (بيدل)
که ناله در نفس ناتوان ماست گره



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید