شماره ١٢٩: برارد گرم آتش دل زبانه

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
برارد گرم آتش دل زبانه
شود گردبال سمندر زمانه
گشايم گر از بيخودى شست آهى
کنم فبه چرخ زنبور خانه
بصد لاف وارستگى صيد خويشم
نبرده است پروازم از آشيانه
چراغ ادبگاه بزم خيالم
نمى بالد از آتش من زبانه
دريندشت خلقى زخود رفت اما
ندانست سر منزلى هست يا نه
فلک نقش نام که خواهد نشاندن
باين خاتم صد نگين در ميانه
صدف وار تا يک گهر اشک دارى
ازين آسياها مجو آب و دانه
دو روزى کزين ما و من مست نازى
بخواب عدم گفته باشى فسانه
کف پوچ مغزى مکن فکر دريا
که هر جا توئى نيست غير از کرانه
قيامت خروشست بنياد امکان
ازين ساز نيرنگ انسان ترا نه
دميده است از آب منى مشت خاکى
بصد سخت جانى چو سنگ از مثانه
محالست پروازت از دام زلفش
اگر جمله تن بال گردى چو شانه
به پيرى کشيديم رنج جوانى
سحر ميکند گل خمار شبانه
اگر گشت باغست و گر سير صحرا
روانيم از خود بچندين بهانه
غبار جسد چشم بند است (بيدل)
چو ديوارت افتاد صحرا است خانه



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید