شماره ٢١٨: بيخبر از خود مگذر جانب دل هم نظرى

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
بيخبر از خود مگذر جانب دل هم نظرى
اى چمنستان جمال آئينه دارد سحرى
زندگى ئى يکدونفس اينهمه پرواز هوس
کاغذ آتش زده ئى سرخوش مست شورى
برهوس نشو و نما مفت خيالست بقا
ورنه در اقليم فنا ياس ندارد هنرى
آه درين دشت هوس نيست بکام دل کس
مشت غبارى که بچيند نمى از چشم ترى
بيتو چو شمعم همه تن سوخته ياس وطن
داغى و آهيست زمن گرطلبى پا و سرى
قابل آگاهى او نيست خيال من و تو
حسن خدائى نشود آئينه دارش دگرى
جوش حباب انجمن شوکت دريا نشود
ما همه صيقل زده ايم آئينه بيجگرى
نيست زهم فرق نما انجمن و خلوت ما
آئينه دارد همه جا خانه بيرون درى
در بر هر زير و بمى خفته فسون عدمى
در همه ساز است رمى با همه رنگست برى
پرده صد رنگ درى تا بچمن راه برى
خفته ته بال پرى کارگه شيشه گرى
(بيدل) خونين جگرم بلبل بى بال و پرم
نيست درين غمکده ها ناله من بى اثرى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید