شماره ٢١٩: پير و تسليم باش آخر بجائى ميرسى

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
پير و تسليم باش آخر بجائى ميرسى
از سرما گر قدم سازى بپائى ميرسى
کاروانها ميرود زين دشت بيگرد سراغ
ميشوى گم تا بآواز درائى ميرسى
زير گردون عقده کار کسى جاويد نيست
دانه وار آخر توهم تا آسيائى ميرسى
صبر اگر باشد دليل نارسائيهاى جهد
تا به مقصد چون ثمر بى رنج پائى ميرسى
اى زباندان عدم از خاموشى غافل مباش
زين ادابازى بحرف آشنائى ميرسى
چون سحر تا آسمان باليده ئى اما هنوز
از بهار بى نشان بر خود هوائى ميرسى
گردش رنگ تجدد تنگ دارد فرصتت
ابتدائى تا بفکر انتهائى ميرسى
بيدماغى ميکند نازت بصد گردون غرور
تا بسير کلبه چون من گدائى ميرسى
بر ملايک هم سجود احترامت واجبست
خاکى اما از جناب کبريائى ميرسى
گرم دارى در عدم هنگامه سير خيال
نى بجائى ميروى و نى زجائى ميرسى
اى بچندين پرده پنهان تر زساز بوى گل
ياد رنگى ميکنى گلگون قبائى ميرسى
باز ميگردد مژه گل ميکند عريانيت
چشم مى پوشى بسامان ردائى ميرسى
رمز هستى و عدم زين بيش نتوان واشگافت
چون نفس هر دم زدن هوئى بهائى ميرسى
(بيدل) آهنگت شنيديم و ترا نشناختيم
اى زفهم آن سربگوش ما صدائى ميرسى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید