شماره ٣٠٢: غبار هوش طومان دارد اى مستى جنون تازى

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
غبار هوش طومان دارد اى مستى جنون تازى
بهار شوق خار اندوه است اى شعله پروازى
نميدانم بغير از عذر استغنا چه ميخواهم
گداى بى نيازم بر در دل دارم آوازى
خيالش در نظر خميازه باليدنى دارد
ز حشر ناله ميترسم قيامت کرده اندازى
غبارم هر طپيدن ناز ديگر ميکند انشا
اثرها دارد اين رنگ خيال چهره پردازى
گداز ياس دل را غوطه در سنجاب داد آخر
ز خاکستر فگند اين شعله طرح بستر نارى
بسيل گريه دادم رخت ناموس محبت را
برو افتاد از هر قطره اشکم بخيه رازى
حيا را هم نقاب معنى رازت نميخواهم
که ميترسم عرق بر جبهه بندد چشم غمازى
نفس گير است همچون صبح موى پيرى اى غافل
سفيدى ميکند هشدار گرد بال شهبازى
قفس فرساى خاکستر مينديش آتش ما را
بطبع غنچه پنهان در ته بال است پروازى
خط پرکار خواندى دل ز معنى جمع کن (بيدل)
ندارد نسخه نيرنگ دهر و انجام آغازى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید