شماره ٣١١: گر درين قحط سرايت نکند نان مددى

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
گر درين قحط سرايت نکند نان مددى
نجسد رنگ نمو گيرد و نى جان مددى
سرسرى نگذرى اى بيخبر از عقده دل
گر ز ناخن نشود کار بدندان مددى
اى غنى تا اثر انجم و افلاک بجاست
کس نميخواهد از اقبال تو چندان مددى
در قناعت همه اسباب بزير قدم است
مور اين دشت نخواهد ز سليمان مددى
اينقدر باز نگردد در تشويش سوال
از کريمان نرسد گر بگدايان مددى
صحبت بيخردان آفت روحانى بود
آه اگر نوح نميديد ز طوفان مددى
حيف از آن بيخبرى چند که با قدرت جاه
خاک گشتند و نکردند بياران مددى
فصل بيحاصلى اشک تريها دارد
سنگ شد ابر اگر کرد بنيسان مددى
اتشک بى رونقى بخت سيه نپسنديد
داشت اين شام هم از فيض چراغان مددى
گل اين باغ جنون حوصله ئى ميخواهد
(بيدل) از چاک ضرور است بدامان مددى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید