شماره ٣٣٢: من و ديوانه خو طفلى که هر جا سر کند بازى

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
من و ديوانه خو طفلى که هر جا سر کند بازى
دو عالم رنگ بر هم چيند و ابتر کند بازى
خيال چين ابروى تو هر جا بى نقاب افتدد
نظرها در دم شمشير با جوهر کندبازى
بطوفان خيالت اشک حسرت بسملى دارم
که هر مژگان زدن در عالم ديگر کند بازى
برويت پيچ و تاب طره مشکين به آن ماند
که شاخ سنبلى بر لاله احمر کند بازى
دران محفل که گل چين هوس باشد دم تيغت
مرا چون شمع يک گردن بچندين سر کند بازى
بود ننگ شکوه مهر محو ذره گرديدن
بگو تا جلوه در آينه ها کمتر کند بازى
دل عاشق بگلگشت چمن حيفست پردازد
سپند آن به که در جولانگه مجمر کند بازى
طلب سرمايه عشقى بدرس لهو کمتر رو
مبادا طفل خواهش را هوس پرور کند بازى
اگر آينه عبرت دليل پيش پا باشد
چرا طاوس مابا نقش بال و پر کند بازى
مزاج خوابناک افسانه را باطل نميداند
جهان بازيست اما کيست تا باور کند بازى
طرب کن گر نشاط وهم هستى زود طى گردد
بکلفت ميکشد دل هر قدر لنگر کند بازى
هوس در طبع تمکين مشربان شوخى نميداند
چه امکانست (بيدل) موج در گوهر کند بازى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید