شماره ٣٣٦: نشد آينه کيفيت ما ظاهر آرائى

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
نشد آينه کيفيت ما ظاهر آرائى
نهان مانديم چون معنى بچندين لفظ پيدائى
بغفلت ساخت دل تا وارهيد از غيرت امکان
چها ميسوخت اين آينه گر ميداشت بينائى
مزاج عافيت يکسر شکست آماده است اينجا
همه گر سنگ باشد نيست بى اندوه مينائى
بلد عشق است از سر منزل مجنون چه ميپرسى
که اينجا خانه ها چون ديده آهوست صحرائى
خيال زندگى پختن دماغ هرزه ميخواهد
همه گر دل شود آينه ات آن به که ننمائى
علف خوارى نبايد سر کشيد از حکم گردونت
که دوش از بار اگر دزدى بزير چوب مى آئى
زننگ اعتبار پوچ هستى برنمى آيد
عدم کرد از ترحم پيکر ما را هيولائى
نوائى از صدف گل ميکند کاى غافل از قسمت
لب خشکى که ما داريم دريائيست دريائى
بخاموشى مباش از ناله بى رنگ دل غافل
نفس چندين نيستان ريشه دارد از لب نائى
بخواب ناز هم زانچشم جادو ميکشد قامت
بانداز بلنديهاى مژگان فتنه بالائى
نهان ميدارد از شرم تکلم لعل خاموشش
چو بند نيشکر در بوس هم ذوق شکر خائى
هلال اوج قدر از وضع تسليم تو مى بالد
فلک فرشى گر از خود يکخم ابرو فرود آئى
ندانم با که مى بايد درين ويرانه جوشيدن
بهر محفل که ره بردم چو شمعم سوخت تنهائى
هواى دامن او گر نباشد شهپر همت
که برميدارد از مشت غبارم ناتوانائى
چه سان از سستى طالع زپا افتاده ام (بيدل)
که تمثال ضعيفم را کند آينه ديبائى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید