شماره ٢٠: نه با ساز هوس جوشد نه بر کسب هنر پيچد

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
نه با ساز هوس جوشد نه بر کسب هنر پيچد
طبيعت چون رسا افتد بمعنى بيشتر پيچد
باين آشفتگى ما را کجا راحت چه جميعت
هواى طره ات جاى نفس بر دل مگر پيچد
گمان حلقه دام است آن صيد نزاکت را
گر از چشم منش تار نگاهى بر کمر پيچد
زاسباب هوس بر هر چه پيچى فال کلفت زن
گره پيدا کند در هر کجائى بر شکر پيچد
شب اميد طى شد وقت آن آمد که نوميدى
غبار ما ضعيفان هم بدامان سحر پيچد
جنونم داغ شد در کسوت ناموس خوددارى
گريبانى چو گل دامن کنم تا بر کمر پيچد
اميد عافيت گر هست از تيغ است بسمل را
غريق بحر الفت به که بو موج خطر پيچد
زسامان تعلقها پريشانى غنيمت دان
همه دام است اگر اين رشتها بر يکدگر پيچد
نزاکت گاه نار کيست يارب کلک تصويرم
دو عالم رنگ گرداند سر موئى اگر پيچد
برنگ شمع مجنون گرفتارى دلى دارم
که زنجيرش گر از پا واکنى چون مو بسر پيچد
بانداز خرام او مباد از خودروى (بيدل)
که ترسم گردش رنگت عنان ناز در پيچد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید