شماره ٢٢: نه غنچه سر بگريبان کشيده ميماند

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
نه غنچه سر بگريبان کشيده ميماند
زسايه سر وهم اينجا خميده ميماند
زمين و زلزله گردون و صد جنون گردش
درين دو ورطه کسى آرميده ميماند
زبلبل و گل اين باغ تا دهند سراغ
پر شکسته و رنگ پريده ميماند
زياس شيشه رشکى مگر زنيم بسنگ
وگرنه صبح طرب ناميده ميماند
خيال نشتر مژگان کيست در گلشن
که شاخ گل برگ خون کشيده ميماند
بدور زلف نو گيسوى مهوشان يکسر
بنارسائى تاک بريده ميماند
چو گل بذوق هوس هرزه خندنبوان بود
شکفتگى بدهان دريده ميماند
خيال کينه بدل گر همه سر موئيست
بصد قيامت خار خليده ميماند
طراوت من و مائى که مايه اش نفس است
بخونى از رگ بسمل چکيده ميماند
گداخت حيرتم از نارسائى اشکى
که آب ميشود و محو ديده ميماند
زبسکه رشته ساز نفس گسيخته است
نشاط دل بنواى رميده ميماند
غنيمت است دمى چند مشق ناله کنيم
قفس بصفحه مسطر کشيده ميماند
بهر چه وانگرى سر بدامن خاک است
جهان باشک زمژگان چکيده ميماند
حيا نخواست خيالش بدل نقاب درد
که داغ حسرت (بيدل) بديده ميماند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید