شماره ٢٦: نيام تيغ عالمگير مستى موج مى باشد

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
نيام تيغ عالمگير مستى موج مى باشد
خدنگ دلنشين نغمه را قنديل نى باشد
بدل غير از خيال جلوه ات نقشى نمى يابم
بجز حيرت کسى در خانه آئينه کى باشد
زباغ عافيت رنگ اميدى نيست عاشق را
محبت غير خون گشتن نميدانم چه شى باشد
زالفت چشم نگشائى برنگ و بوى اين گلشن
که ميترسم نگاه عبرت آلودى زپى باشد
گذشتن برنتابد از سر اين خاکدان همت
که ننگ پاست طى کردن بساطى را که طى باشد
ببادى هم نمى سنجم نواى عيش امکانرا
بگوشم تا شکست استخوان آواز نى باشد
ندارد از حوادث تو سن فرصت عنان دارى
نواهاى شکست خويش بر امواج هى باشد
توان از يک تغافل صد دهان هرزه گو بستن
چه لازم رغبت طبعت بطشت پرزقى باشد
جنون جوشست امشب مجلس کيفيت مستان
مبادا چشم مستى در قفاى جام مى باشد
زشور عجز ما گردنکشانرا لرزه ميگيرد
هجوم خار و خس بر روى آتش فصل دى باشد
قفس فرسوده اين تنگنائيم اى هوس خون شو
که ميداند زمان رخصت پرواز کى باشد
نيابى جز امل شيرازه سختى کشان (بيدل)
مدار استخوان دربند بند خلق پى باشد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید