شماره ٦٨: هوس پيمائى جاهت خمار آلود غم دارد

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
هوس پيمائى جاهت خمار آلود غم دارد
رعونت گر نخواهى نقش پا هم جام جم دارد
مزاج آتشين کم نيست چون گل خرمن ما را
بآن برقى که بايد سوخت خود را رنگ هم دارد
چه نقصان گر کدورت سر خط پيشانى ما شد
دبير طالع ما خامه مشکين رقم دارد
دماغ آراى وهميم از حباب ما چه ميپرسى
شراب محمل ما شيشه بر طاق عدم دارد
چسان رام کمند ناله گردد وحشى چشمى
که خواب ناز هم در حلقه آغوش رم دارد
علاجى نيست غير از داغ زخم خاکساران را
که چاک جاده يکسر بخيه نقش قدم دارد
بود خونريزتر گر راستى شد پيشه ظالم
چو شمشيرى که افتد راست خم اکثر دودم دارد
دل از همدوشى عکس تو بر آئينه ميلرزد
که او مست مى ناز است و اين ديوار نم دارد
زما و من نشد محرم نواى عافيت گوشم
همه افسانه است اين محفل اما خواب کم دارد
درين غارت سرا مشت غبار رفته بر بادم
بآرامم سجود آستانت متهم دارد
برنگى تشنه شوقم خراش زخم الفت را
که خار وادى مجنون بپاى من قسم دارد
سراغ رفته گير از هر چه مى يابى نشان (بيدل)
همه گر نام باشد در نگين نقش قدم دارد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید