ياران مزه عبرت زين مائده بردند
در نان و نمک ها قسمى بود که خوردند
در چشمه شرم آب نماند از دل بيدرد
کردند جبين بى نم و چشمى نفشردند
آه از شررى چند کز افسون تعلق
دندان بدل سنگ فشردند و نمردند
امواج بصد تگ زدن حسرت گوهر
آخر کف پا آبله کردند و فسردند
هر چينى ازين بزم شکست دگر آورد
موى سر فغفور چه مقدار ستردند
چون شمع در اين صومعه از شرم فضولى
تسليم سرشتان بعرق سبحه شمردن
در خاک طلب (بيدل) اثرهاى ضعيفان
لغزش قدمى بود که چون اشک سپردند