شماره ٨٦: يکسر مو گر هوس از فکر جاهى بگذرد

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
يکسر مو گر هوس از فکر جاهى بگذرد
پشم ما بالد بحدى کز کلاهى بگذرد
شمع محفل داغ ميگردد کز آهى بگذرد
آه از آنروزى که حرص از دستگاهى بگذرد
دست رنج سعى آزادى نميگردد تلف
کهکشان بالد گر از برگ کاهى بگذرد
در جنون دارد کسى تا کى سر زنجير اشک
سرده اين ديوانه را شايد براهى بگذرد
روشنست از جاده انصاف حکم ما زشمع
داغ نقش پاست گر زين ره نگاهى بگذرد
شمع بردار از مزار تيره روزان وفا
باش تا بر خاک مژگان سياهى بگذرد
ازغبار ماسواد عجز روشن کردنى است
بايد اين خط هم بچشمت گاه گاهى بگذرد
عرض مطلب يک فلک ره دارد از دل تا زبان
چون سحر صد نردبان بندى که آهى بگذرد
برنميدارد چو گردون عمر تمکين وحشتم
ننگ آن جولان که از من سال ماهى بگذرد
ترک دنيا هم دليل پايه دون همتيست
سر بمعنى پا شود تا از کلاهى بگذرد
ناله نى ميکشد از موجوج آب آواز پا
عمر عاشق گر همى در زير چاهى بگذرد
بى فنا ممکن مدان (بيدل) گذشتن زين محيط
بستن مژگان شود پل تا نگاهى بگذرد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید