شماره ٩٥: بار شاد ادب در دستگاه خودسران مگذر

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
بار شاد ادب در دستگاه خودسران مگذر
دهل نابسته بر لب در صف واعظ گران مگذر
به تحسين خسيسان هيچ نفرينى نمى باشد
بروى تيغ بگذر بر لب بيجوهران مگذر
دو عالم ننگ دارد يکقدم لغزش بخود بستن
چو خط امتحان بر جاده کج مسطران مگذر
تهى شو از خود و راحت شمر آفات دنيا را
گر اين کشتى ندارى از محيط بيکران مگذر
مروت نيست اى منعم زدرويشان تبرايت
بشکر فربهى از پهلوى اين لاغران مگذر
بخوان نعمت اهل دول ننگست خو کردن
اگر آدم سرشتى در چرا گاه خران مگذر
سراغ عافيت از خلق بيرون تازئى دارد
بهر سوى بگذرى زيندشت و در جز بر کران مگذر
تامل در طريق عشق دارد محمل خجلت
بهر راهى که ميبايد گذشت از خود گران مگذر
تجرد پيشه را نام تعلق مى گزد (بيدل)
مسيحا گرنه از کوچه سوزن گران مگذر



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید