شماره ١١٥: خيال زلف که واکرد راه در زنجير

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
خيال زلف که واکرد راه در زنجير
که عجز ناله ما کند چاه در زنجير
بمحفل تو که غيرت ادب پرست حياست
زجوهر آينه دارد نگاه در زنجير
چو نرگس تو که مژگان کمند آفت اوست
کسى نديد بلاى سياه در زنجير
شبى که موج سرشکم بقلب چرخ زند
برد طپيدن سياره راه در زنجير
زبسکه حلقه داغم به دل هجوم آورد
طپش بدام وطن کرد آه در زنجير
بهر شکن که زگيسوى يار مى بينم
نشسته است دلى بى گناه در زنجير
نفس نجسته زدل صور خيز حسرتهاست
صدا که ديد به اين دستگاه در زنجير
بدور خط تو آزادگى چه امکان است
شکسته است دو عالم نگاه در زنجير
بدستگاه سپهرم فريب نتوان داد
شکست ناله مجنون کلاه در زنجير
چو موج آينه مستيت گرفتاريست
زخود نجسته رهائى مخواه در زنجير
زريشه دم تسليم ميطپد (بيدل)
نهال گلشن ما تا گياه در زنجير



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید