شماره ١٣٢: سير گلزار که يارب در نظر دارد بهار

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
سير گلزار که يارب در نظر دارد بهار
از پر طاوس دامن بر کمر دارد بهار
شبنم ما را بحيرت آب ميبايد شدن
کز دل هر ذره طوفانى دگر دارد بهار
رنگ دامن چيدن و بوى گل از خود رفتنست
هر کجا گل ميکند برگ سفر دارد بهار
جلوه تا ديدى نهان شد رنگ تا ديدى شکست
فرصت عرض تماشا اينقدر دارد بهار
محرم نبض رم و آرام ما عشقست و بس
از رگ گل تا خط سنبل خير دارد بهار
اى خرد چون بوى گل ديگر سراغ ما مگير
در جنون سرداد ما را تا چه سردارد بهار
سير اين گلشن غنيمت دان که فرصت بيش نيست
در طلسم خنده گل بال و پر دارد بهار
بوى گل عمريست خون آلوده رنگست و بس
ناوکى از آه بلبل در جگر دارد بهار
لاله داغ و گل گريبان چاک و بلبل نوحه گر
غير عبرت زينچمن ديگر چه بردارد بهار
زندگى مى بايد اسباب طرب معدوم نيست
رنگ هر جا رفته باشد در نظر دارد بهار
زخم دل عمريست در گرد نفس خوابانده ام
در گريبانى که من دارم سحر دارد بهارم
کهنه درس فطرتيم اى آگهى سرمايگان
چند روزى شد که ما را بيخبر دارد بهار
چند بايد بود مغرور طراوتهاى وهم
شبنمستان نيست (بيدل) چشم تر دارد بهار



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید