شماره ١٥٨: خار خارت کشت و پيش حرص بيکارى هنوز

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
خار خارت کشت و پيش حرص بيکارى هنوز
در تردد ناخنت فرسود و سرخارى هنوز
ميشمارى گام و راهى ميکنى قطع از هوس
کعبه پردور است در تسبيح و زنارى هنوز
زين بيابان آنچه طى گرديد جز کاهش که داشت
همچو شمع از خام سوزى داغ رفتارى هنوز
ريشه ات بگسيخت ساز انديشه مضراب چند
شد نفس بى بال و در پرواز منقارى هنوز
صبح جز شبنم گلى زين باغ نوميدى نچيد
گريه يکسر حاصلست و خنده ميکارى هنوز
عبرت آفات دهر از خواب بيدارت نکرد
بيخبر در سايه اين کهنه ديوارى هنوز
جان پاکى تا کى افسردن بکلفتگاه جسم
يوسفت در چاه مرد و برنمى آرى هنوز
چشم بندى بى تميزى را نمى باشد علاج
در کفست آئينه و محروم ديدارى هنوز
غنچه تا کى در عدم بفريبد افسون گلش
سر ببادت رفته و در بند دستارى هنوز
همسرى با ذره ات آب حيا در خاک ريخت
زين هوس هم اندکى کم شو که بسيارى هنوز
بر در هر سفله ميمالى جبين احتياج
خاک بر فرق تو هم آبرو دارى هنوز
نيست (بيدل) هر کسى شايسته خواب عدم
از تو تا افسانه ئى باقيست بيدارى هنوز



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید