شماره ٢١٩: تا کى افسردن دمى از فکر خود وارسته باش

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
تا کى افسردن دمى از فکر خود وارسته باش
سر برون آر از گريبان معنى برجسته باش
گر ندارى جرأت از خانمان برهم زدن
همچو مى خون در جگر زين شيشه بشکسته باش
تا بفهمى ربط استعداد هستى و عدم
زين دو مصرع دور مگذراند کى پيوسته باش
روزى اينجا در خور آدم دهن آماده است
محرم منقار ساز آن نهال پسته باش
عزم صادق مى رهاند جون تنت از بند طبع
شايد از پستى برون آئى کمر مى بسته باش
دخل بيجايت زدرد اهل معنى غافلست
ناخنى تا هست دور از سينه هاى خسته باش
چند باشى از فراموشان ايام وصال
رنگ هاى رفته يادت ميدهم گلدسته باش
خواستم از دل برون آرم غبار حيرتى
تا بلب آمد نفس خون گشت و گفت آهسته باش
از اقامت شرم دارد (بيدل) استعداد شمع
هر قدر باشى درين محفل زپا ننشسته باش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید