شماره ٢٣٤: خواه در معموره جان خواه در ويرانه باش

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
خواه در معموره جان خواه در ويرانه باش
با هزاران در پس ديوار خود چون شانه باش
چشم منت جز بنور عشق نتوان آب داد
صيقل آينه ئى خاکستر پروانه باش
دعوى قدرت رها کن هيچ کارت بسته نيست
اى سراپايت کليد فتح بيدندانه باش
دشت سودا گرد آثارش سلامتخانه است
در پناه سايه مو چون سر ديوانه باش
کاروان عمريست از پاس قدم پا ميخورد
پيرو محمل کشان لغزش مستانه باش
بيوفائى صورت رنگ بهار زندگى است
آشناى خويش شو يعنى زخود بيگانه باش
مستى سرگشتگان شوق ناهنجار نيست
شعله جواله شو سر بر خط پيمانه باش
تا تأمل ميگمارى رفته اند اين حاضران
چشم بر محفل گشا و گوش بر افسانه باش
عالمى مست خيال نرگس مخمور اوست
گر تو هم زين نشه بوئى برده ئى ميخانه باش
(بيدل) اجزاى نفس تا کى فراهم داشتن
پاى تا سر ريشه ئى بى احتياط دانه باش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید