شماره ٢٩٥: اى هستى تو وضع درنگ و شتاب شمع

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
اى هستى تو وضع درنگ و شتاب شمع
بر دوش فرصتت سر و پا در رکاب شمع
باز است چشم خلق بقدر گداز خويش
پاشيده اند بر رخ محفل گلاب شمع
تا چند چشم بسته بتکليف وا کنيم
ما را بهر نگه مژه واريست خواب شمع
درس وصال و مبحث هستى خيال کيست
پروانه را گم است ورق در کتاب شمع
اى نيستى بهار زمانى بهوش باش
خود را نهفته است گلى در نقاب شمع
فهم زبان سوخته گان سرمه داشته است
کرد انجمن خموش لب بيجواب شمع
اشکى که سيل کلفت هستى شود کراست
ياران قسم خوريد بچشم پرآب شمع
جوش حباب مادم پيرى فرونشاند
برد آخر از نظر نفس صبح تاب شمع
شد داغ از تتبع ديوان آه ما
تا مصرعى بنقطه رساند انتخاب شمع
با تاب و تب بساز و دمى چند صبر کن
تا صبح پاک ميشود آخر حساب شمع
(بيدل) بسوختن نفسى چند زنده ايم
پوشيد مصلحت بدل آتش آب شمع



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید