شماره ٢٩٩: غبار تفرقه هر جا بود مقابل جمع

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
غبار تفرقه هر جا بود مقابل جمع
بهم رسيدن لب هاست قاصد دل جمع
نديده هيچکس از کارگاه کسب و کمال
بغير وضع ادب صورت فضائل جمع
دمى فراهم شيرازه تامل باش
کتاب معنيت اجزا شد از دلائل جمع
بکارگاه هوس احتياجت اينهمه نيست
تو فرد ملک غنائى مباش سائل جمع
مدوز کيسه بوهم ذخيره انفاس
که اين نقود پراگنده نيست قابل جمع
کجا بريم غم ذلت گرانجانى
که مى کشيم بيک ناقه بار محمل جمع
تو در خيال تعلق فسرده ئى ورنه
همان جداست چه خاک و چه آب در گل جمع
نرست موجى ازين بحر بى تلاش گهر
تو هم بتازد و روزى بحسرت دل جمع
حساب عبرتى از پيش پا مشو غافل
چو اشک شمع همان خرچ گير داخل جمع
هزار خوشه درين کشت دانه شد (بيدل)
بغير تفرقه چيزى نبود حاصل جمع



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید