شماره ٢: دل گمگشته به بازار خريدن نتوان

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
دل گمگشته به بازار خريدن نتوان
ور دهد لابه، چو تو يار خريدن نتوان
عشوه مى ده که خريدار به جانم تا آنک
اين متاعى ست که بسيار خريدن نتوان
مردمى کن قدري، چند درشتى و جفا؟
گل خرد هر که بود، خار خريدن نتوان
آه دل نيک نباشد، تو جوانى آخر
جان من، روز و شب آزار خريدن نتوان
بى گناهى تلف سوختگان سهل مگير
زانک جان است به بازار خريدن نتوان
جان به سودات نهم، ليک بدين نقد حقير
ناز آن نرگس بيمار خريدن نتوان
ما هلاک و تو به درويش نبيني، چه کنم؟
دولت و بخت به بازار خريدن نتوان
خسروا، زر به ميان آر، چه جاى سخن است
بر چون سيم به گفتار خريدن نتوان



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید