اى سبزه دمانيد به گرد قمر از مو
سر سبزى خط سيهت سر به سر از مو
مويى ست دهان تو و در موى شکافى
هنگام سخن ريخته لؤلؤى تر از مو
کس موى ميانت نکند يک سر مو فرق
تا ساخته اى موى ميان را کمر از مو
بيرون ز خيال تو که ماننده مويى ست
کس بر تن سيمينت نبندد اثر از مو
جز عارض سيمين تو بر طره شبرنگ
هرگز نشنيديم طلوع قمر از مو
بر طرف بناگوش تو آن طره مشکين
صد سلسله انگيخته بر يکدگر از مو
خسرو که به وصف دهنت موى شکاف ست
يک نکته نگويد ز دهانت مگر از مو