شماره ٤٩: گر چه که هست خون دل باده خوشگوار تو

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
گر چه که هست خون دل باده خوشگوار تو
سر خوش و شيرگير شد نرگس پر خمار تو
سرو بلند ونخل تر گه گهى آورم به بر
وه که بدين کجا رود آرزوى کنار تو
تير بر آهوان زني، غمزه به ما از آن سبب
رشک شکار تو ز من، رشک من از شکار تو
چشم من است و خاک ره رفته، بتا بيا ببين
ديده که خاک مى خورد در ره انتظار تو
چون سر و کار شد مرا با چو تويى به دوستى
رسم وفا نباشد، ار سر بنهم به کار تو
از پى تو ز خون دل شربت مهر ساختم
نيز نکرد رحمتى چشم حرامخوار تو
هست چو يادگار تو غم که مباد در دلى
جاى به سينه کرده ام از پى يادگار تو
بى تو که زنده مانده ام سير نماى رو به من
تا برهد ز ننگ جان خسرو بيقرار تو



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید