شماره ١٢٨: اى از گل تو ما را در ديده خار مانده

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
اى از گل تو ما را در ديده خار مانده
وز نوک غمزه تو جانم فگار مانده
تا نقش تو زمانه در پيرهن کشيده
در کارگاه گردون مه نيم کار مانده
تا بو که چون تو ماهى بينم به طالع خود
هر ب به گريه چشمم اندر شمار مانده
بس دل که هست هر دم از ناردان لعلت
در پرده قطره قطره همچون انار مانده
تو رفتى و دل من دنبال کرده چشمت
مگذار دوستان را دل پر غبار مانده
بى تو درون جانم زارست، چون کنم من
بيرون چو مى نيايد، اين جان زار مانده
رحمى کز انتظارت دو چشم چار کردم
وز گريه هست صد جو در هر چهار مانده
دستم بگير، يارا، يارى بکن که هستم
در محنت جدايى دستى ز کار مانده
تن موى گشت، گه گه زان مى کنم عزيزش
کز زلف تست ما را اين يادگار مانده
عمرم که رفت بى تو اندر حساب نايد
وامى ست بهر خسرو بر روزگار مانده



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید