شماره ١٧٧: گر چه به هر سخن دلم از تن ربوده اى

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
گر چه به هر سخن دلم از تن ربوده اى
با اين همه بگوي، که جانم فزوده اى
چشمت به غمزه بردن دلها نمونه ايست
تا تو بدين بهانه چه دلها ربوده اي!
رويت درون پرده و صد پرده چاک ازو
شادى به روزگار کسى کش نموده اى
بالين گردناک مرا طعنه مى زنى
جانا، به تکيه گاه غريبان نبوده اى
آسان مگير آه و دم سرد من، از آنک
خردى و گرم و سرد جهان نآزموده اى
گفتى که خون به دست خودت ريز، اى رقيب
شکرانه بر من است که از وى شنوده اى
کى داند انده شب تنها نشستگان؟
اى آن که مست در بر جانان غنوده اى
اى مرغ آب، عربده دريات سهل بود
پروانه وار سينه بر آتش نسوده اى
بد گفت عاشقانت چنين کرد، خسروا
رنجه مشو که کشته خود را دروده اى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید