شماره ٢٧٤: کرشمه کردن تو وقت نار و بدخويى

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
کرشمه کردن تو وقت نار و بدخويى
سزد که نو کند اکنون لباس دلجويى
چه آبروست که حسن از رخ تو مى بارد
به وقت صبح که روى چو ماه مى شويى
جز از تو روى کسى را نکو نمى بينم
که ديگرى نبود خود بدين نکورويى
به عشوه عيش مرا تلخ مى کنى هر روز
مکن که خود شودت همچنين به بدخويى
فتاده ام به درت خان و مان رها کرده
رها کن، از من بى خان و مان چه مى جويي؟
اگر به پيش تو ازبنده گر بدى گويد
بدو بگو که تو، بارى نکو نمى گويى
بيا تو در بر خسرو، ببر غم از دل او
به شادى دل آن کس که در بر اويى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید