شماره ٣٣٩: مردانه مى کشد به جفايم ستمگرى

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
مردانه مى کشد به جفايم ستمگرى
تا ميرم و دگر ندهم دل به ديگرى
راحت بود سياست آن کس که بايدش
از غمزه دور باشى و از ناز خنجرى
گفتم که دوش با تو نشستيم، راست است
بر خويش بسته ام به هوس خواب ديگرى
از غم مگر ز وادى هجر استخوان بود
کز کعبه اميد بيايد کبوترى
ماييم و خواب و بازوى آن يار زير سر
وه کى نهد تو در خم بازوى ما سرى
کى ره کند به کلبه ما چون تو آفتاب
ما ناخداى باز کند ز آسمان درى
يارب حلال خواب خوش، ار چه شبى ز غم
روزى نبود پهلوى ما را ز بسترى
خسرو به سايه اى ز درخت تو قانع است
آن دولت از کجا که به دست افتدش برى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید