شماره ٣٨٣: مى شکفد گل به چمن تا ز نسيم سحرى

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
مى شکفد گل به چمن تا ز نسيم سحرى
وه چه خوشى گر نفسى پهلوى من باده خورى
گر ز خرابى منت نيست خبر رنجه مشو
مستى حسن ترا شايد اگر بى خبرى
آهن و سنگ آب شود ز آه دل غم خور من
نرم نگردد دل تو وه چه عجب جانورى
هر کسى از پيرهنت رشک برد در برتو
من ز زمينى که تو آن زير قدم مى سپرى
من به رهت خاک شدم بو که ته پا کنيم
سوى دگر پرشکنى کرده تو خوش مى گذرى
تا ستدى دل ز تنم ماند تنم خسته ز غم
باز دهد خسرو اگر جان ز تنش تو ببرى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید