شماره ٣٨٢: گر تو يک ناوک از آن چشم سيه بستانى

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
گر تو يک ناوک از آن چشم سيه بستانى
ملک نه چرخ ز خورشيد و ز مه بستانى
عارضت ماند در آبنوس جان اى سلطان
چه شود گر نفسى عرض سپه بستانى
آن دلى کش همه خوبان نتوانند ستد
تو از آن چشم سيه نيم نگه بستانى
بى گرو جان دهم و بوسه همى خواهم وام
ليک شرطى که يکى بدهى و ده بستانى
ديدنت شد گنهم منتهى بر ديده نهم
گر کشى چشمم و انصاف گنه بستانى
جان دهم نه کنى ارزد نه يکى صد جان آن
که به صد ناز از آن گفتن نه بستانى
جان گريزانست ز خسرو اگر آن سو اى باد
بگذرى بوى از آن زلف سيه بستانى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید