شماره ٤٨: نيست امروز شکست دلم از چشم پرآب

غزلستان :: محتشم کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
نيست امروز شکست دلم از چشم پرآب
دايم اين خانه خرابست ازين خانه خراب
رعشه نخل وجودم نگذارد که به چشم
آشيان گرم کند طاير وحشى وش خواب
چو پر آشوب سوارى که به شادى نرسيد
فتنه را پا به زمين چون تو نهى پا برکاب
خواه چون شمع بسوزان همه را خواه بکش
که خطاى تو ثوابست و گناه تو ثواب
تا خجالت ز سگانت نبرم بعد از قتل
استخوانم به بيابان عدم کن پرتاب
کر به جرم نگهى بى گنهى سوختنى است
بيش ازين نيز مسوزش که کبابست کباب
محتشم بر در عزلت زن و از سروا کن
صحبت اهل نصيحت که عذابست عذاب



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید