شماره ١٦٨: دى ز شوخى بر من آن توسن دوانيدن چه بود
دى ز شوخى بر من آن توسن دوانيدن چه بود
نارسيده بر سر من باز گرديدن چه بود
تشنه اى را کز تمنا عاقبت ميسوختى
آب از بازيچه اش بر لب رسانيدن چه بود
خسته اى را کز جفا مى کردى آخر قصد جان
در علاجش اول آن مقدار کوشيدن چه بود
گر دلت نشکفته بود از گريه پردرد من
سر فرو بردن چو گل در جيب و خنديدن چه بود
گرنه مرگ من به کام دشمنان مى خواستى
بهر قتلم با رقيب آن مصلحت ديدن چه بود
ور نبودت ننگ و عار از کشتن من بعد قتل
آن تاسف خوردن و انگشت خائيدن چه بود
محتشم اى گشته در عالم بدين دارى علم
بعد چندين ساله زهد اين بت پرستيدن چه بود
|
مشاهده برنامه در فروشگاه اپل |
نظرات نوشته شده