شماره ٣٩٥: ز کج بينى به زلفت نسبت چين ختن کردم

غزلستان :: محتشم کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
ز کج بينى به زلفت نسبت چين ختن کردم
غلط بود آن چه من ديدم خطا بود آن چه من کردم
اگر از محنت غربت بميرم جاى آن دارد
که بهر چون تو بدخوئى چرا ترک وطن کردم
اگر از تربتم بوى وفا نايد عجب نبود
که خاک پاى آن بدمهر را عطر کفن کردم
چو گوى از غم به سر مى غلطم و بر خاک مى گردم
که خود را از چه سرگردان آن سيمين بد نکردم
به زور غصه ام کشت آن که عمرى از براى او
گرفتم کوه غم از پيش و کار کوهکن کردم
تواکنون گر دلى دارى به سر کن محتشم با او
که من خود ترک آن سنگين دل پيمان شکن کردم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید