شماره ٣٩٧: تو کشيده تيغ و مرا هوس که ز قيد جان برهانيم

غزلستان :: محتشم کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
تو کشيده تيغ و مرا هوس که ز قيد جان برهانيم
به مراد دل برسى اگر به مراد خود برسانيم
همه شب چو شمع ستاده ام که نشانمت به حريم دل
به حريم دل چه شود که اگر بنشينى و بنشانيم
چه کنم نظر به مه دگر که ز دل غم تو رود به در
که ز ديگران دگران شود به تو بيشتر نگرانيم
نيم ارچه وصل تو را سزا به همين خوشم که تو دل ربا
سگ خويش خوانيم از وفا سوى خويش اگرچه نخوانيم
دل تنگ حوصله خون شود ز ستيزهاى زبانيت
ز پى ارنه لطف تو دل دهد به کرشمه هاى زبانيم
چه نکو حضورى و وحدتى بود از دو جانب اگر تو را
من ازين خسان بستان و تو ازين بتان بستانيم
گرم از درون بدر افکنى ز برون چو محتشمم مران
سگيم به داغ و نشان تو که نخواند از تو برانيم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید